حالت و چگونگی دل زده. دل زده بودن. بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سرخوردگی و سیری از چیزی. رجوع به دل زده و دل زدن شود
حالت و چگونگی دل زده. دل زده بودن. بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سرخوردگی و سیری از چیزی. رجوع به دل زده و دل زدن شود
مرده دل. افسرده دل. پژمرده. آنکه نشاط ندارد. مقابل دل زنده: چنان خوش آید بر گوش تو سؤال کجا به گوش مردم دل مرده بانگ رود حزین. فرخی. کو محرم غم کشتۀ دل زنده بدردی کاین راز به دل مردۀ خرم نفروشم. خاقانی. عازردل مرده ای در وی گریز گو مرا باد مسیحائی فرست. خاقانی. کلمه ای چند همی گفتم بطریق وعظ با طایفۀ افسردۀ دل مرده. (گلستان سعدی). زندگانی چیست مردن پیش دوست کاین گروه زندگان دل مرده اند. سعدی. به ایثار مردم سبق برده اند نه شب زنده داران دل مرده اند. سعدی. هردم آرد باد صبح از روضۀ رضوان پیام کآخر ای دل مردگان جز باده من یحیی العظام. خواجو. دل مرده ای که سر به گربیان خواب برد کافور ساخت یاسمن ماهتاب را. صائب (از آنندراج). ، کودن. بلید. (ناظم الاطباء). طامس القلب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مرده دل. افسرده دل. پژمرده. آنکه نشاط ندارد. مقابل دل زنده: چنان خوش آید بر گوش تو سؤال کجا به گوش مردم دل مرده بانگ رود حزین. فرخی. کو محرم غم کشتۀ دل زنده بدردی کاین راز به دل مردۀ خرم نفروشم. خاقانی. عازردل مرده ای در وی گریز گو مرا باد مسیحائی فرست. خاقانی. کلمه ای چند همی گفتم بطریق وعظ با طایفۀ افسردۀ دل مرده. (گلستان سعدی). زندگانی چیست مردن پیش دوست کاین گروه زندگان دل مرده اند. سعدی. به ایثار مردم سبق برده اند نه شب زنده داران دل مرده اند. سعدی. هردم آرد باد صبح از روضۀ رضوان پیام کآخر ای دل مردگان جز باده من یحیی العظام. خواجو. دل مرده ای که سر به گربیان خواب برد کافور ساخت یاسمن ماهتاب را. صائب (از آنندراج). ، کودن. بلید. (ناظم الاطباء). طامس القلب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
دهی است از دهستان میاندورود بخش مرکزی شهرستان ساری که در 16 هزارگزی جنوب خاوری نکا واقع است. کوهستانی و معتدل و دارای جنگل است و 410 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه محلی. محصولش غلات، برنج، پنبه و صیفی. شغل اهالی زراعت است و راه فرعی به نکا دارد. در این آبادی ایستگاه حمل چوب قرار دارد و قراء کسمینان و کیان خیل جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان میاندورود بخش مرکزی شهرستان ساری که در 16 هزارگزی جنوب خاوری نکا واقع است. کوهستانی و معتدل و دارای جنگل است و 410 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه محلی. محصولش غلات، برنج، پنبه و صیفی. شغل اهالی زراعت است و راه فرعی به نکا دارد. در این آبادی ایستگاه حمل چوب قرار دارد و قراء کسمینان و کیان خیل جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
حالت و چگونگی دل مانده. اندوه. ملالت. حزن. (ناظم الاطباء) ، آزردگی. (ناظم الاطباء). دل چرکینی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رنجش. شکرآب: در این میان امیر عزالدین را دل ماندگی پدید آمد... و عصیان ظاهر کرد. (راحهالصدور راوندی). در اثنای غزوات سلطان برادر او تاج الدین علیشاه سبب دل ماندگی که او را از برادر خود سلطان محمد در میان آمده بود. (جهانگشای جوینی). میان ابی بکر و زیاد دل ماندگی اتفاق افتاد. (تجارب السلف نخجوانی)
حالت و چگونگی دل مانده. اندوه. ملالت. حزن. (ناظم الاطباء) ، آزردگی. (ناظم الاطباء). دل چرکینی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رنجش. شکرآب: در این میان امیر عزالدین را دل ماندگی پدید آمد... و عصیان ظاهر کرد. (راحهالصدور راوندی). در اثنای غزوات سلطان برادر او تاج الدین علیشاه سبب دل ماندگی که او را از برادر خود سلطان محمد در میان آمده بود. (جهانگشای جوینی). میان ابی بکر و زیاد دل ماندگی اتفاق افتاد. (تجارب السلف نخجوانی)
حالت دل برده. عشق. محبت. بیخودی. وجد. جذبه: خواندن بی درد از افسردگیست خواندن بادرد از دل بردگیست. مولوی. ای حیات عاشقان در مردگی دل نیایی جز که در دلبردگی. مولوی. رجوع به دل برده و دل بردن شود
حالت دل برده. عشق. محبت. بیخودی. وجد. جذبه: خواندن بی درد از افسردگیست خواندن بادرد از دل بردگیست. مولوی. ای حیات عاشقان در مردگی دل نیایی جز که در دلبردگی. مولوی. رجوع به دل برده و دل بردن شود
اظهار میل. (ناظم الاطباء) : ملک نوح مقدم او را مکرم داشت و دل نمودگیها فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 112). ابوعلی مدتها بود که... از شراب تجافی نموده چون به جناب مأمون رسید و دل نمودگی کرد و به دوستکانی در خدمت او بزانو درآمد بستد و بنوشید. (ترجمه تاریخ یمینی)
اظهار میل. (ناظم الاطباء) : ملک نوح مقدم او را مکرم داشت و دل نمودگیها فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 112). ابوعلی مدتها بود که... از شراب تجافی نموده چون به جناب مأمون رسید و دل نمودگی کرد و به دوستکانی در خدمت او بزانو درآمد بستد و بنوشید. (ترجمه تاریخ یمینی)